ما برای آنکه ایران خانه خوبان شود رنج دوران برده ایم

اولین پیامک امروز از طرف دوست عزیزم مهندس بیک محمدی بود که با این مطلب آغاز شده بود

ما برای آنکه ایران خانه خوبان شود رنج دوران برده ایم


به یاد خاطرات دوران جهاد در الیگودرز افتادم که مهندسین دانشگاه ها و خارج برگشته ها در قالب گروههایی برای سازندگی به استان های محروم سفر می کردند و لرستان سهم دانشگاه شریف بود و بزرگانی چون شهید مهندس شمسی پور، مسعود شکیبا، منوچهر توکلی گرگری مهندس قیومی، مهندس احمدی و صدها مهندس زن و مرد دیگر با شوق سازندگی کشور و رفع محرومیت های دوران پهلوی بی هیچ توقعی به بخش ها و روستاهای مختلف الیگودرز گسیل شده بودند یادشان به خیر و روزشان مبارک باد و اگر در این دنیای فانی نیستند که روحشان قرین آرامش و آسایش باد اما می دانم که تا
آرزوی بزرگ آنها که سازندگی و بالندگی کشور بود راه درازی در پیش داریم

روز مهندس بر تمام مهندسان عالم که ذره ذره بر دانش بشری افزوده و رنج و درد بشر را کاهش می دهند مبارک باد

ولنتاین یا سپندارمذگان

ولنتاین یا سپندارمذگان

این روزها ایمیل های زیادی با مضمون اقدام برای تغییر روز عشق یا ولنتاین از 25 بهمن به روز 29 بهمن که روز سپندارمذگان نامیده می شود به دستم میرسد. برخی از دوستان حتی دارای درجات بالای دانشگاهی و یا افراد با تجربه ای هستند که با عبارت باز هم مرغ همسایه غاز شد به دنبال این هستند که بگویند ما روز عشق داشته ایم و به فراموشی سپرده شده است به نظر من با این شکلی که برخی جوانها این روز را برگزار می کنند ما نداشته ایم یا اگر در گذشته دور داشته ایم به فراموشی سپرده ایم

حالا کسی از آنطرف دنیا ابتکار عمل به خرج داده و مناسبتی را زنده کرده است چرا ما باید حتما نمونه برداری کنیم و انرژیمان را صرف این کنیم که ثابت کنیم ما چنین چیزی داشته ایم در دروس مدیریت و دانشگاه همه خوانده اند که ذوق، ابتکار عمل و ... هزاران واژه دیگر سبب پیروزی کسی می شود که آنرا داشته و خرجش کند حتما مربی ورزش، دانشمند، خانه دار، روانشناس و ... هر کسی که ابتکار عمل داشته باشد و موضوعی را طرح کند برنده خواهد شد

اگر این روز و این آیین خوب است انجامش دهید و گرنه چه اصراری است که مشابه سازی کنیم به نظرم میشود راه رفتن کلاغ البته تازه اگر بشود

قابل توجه ادیبان و روانشناسان - ضمیر ما به جای ضمیر من

از صبح که از خواب بیدار شدم و دنبال جوراب هام می گشتم و دخترم گفت زیر کیف ماست با تعجب نگاش کردم و توجهم به موضوعی جلب شد و اینکه ما فارسی زبان ها از ضمیر ما به جای ضمیر من زیاد استفاده می کنیم.سوپر(رفتگر) محله گفت ما دیگه کنج میدان رو جارو نمی کنیم، سوپری(بقال) محله گفت ما دیگه سی دی قهوه تلخ نداریم همش دی وی دیه، راننده تاکسی گفت مسیر ما ونکه، رئیس مدرسه دخترم گفت دفترچه ما تو اداره جا مونده، نگهبان ساختمان شرکت گفت ما دیگه بیرون نمی ایستیم، رئیسم گفت ما ساعت چهار کلاس داریم راستی یکی به داد ما برسه بگه چرا ما ضمیر ما رو به جای من بکار می بریم
همه ماهای قرمز متن یک نفر هستند.