سي ثانيه پاي صحبت برايان دايسون


فرض كنيد زندگي يك بازي است


قاعده اين بازي چنين است كه بايستي پنج توپ را در آن واحد در هوا نگهداريد و مانع افتادنشان بر زمين شويد جنس يكي از آن توپ ها از لاستيك بوده و باقي آنها شيشه اي هستند


واضح است كه در صورت افتادن توپ لاستيكي بر روي زمين ، دوباره نوسان كرده و بالا خواهد آمد ، اما چهار توپ ديگر به محض بر خورد ” كاملاً شكسته و خرد مي شوند



او در ادامه مي گويد


“آن چهار توپ شيشه اي عبارتند از


.


.


.


خانواده – سلامتي – دوستان – روح خودتان


و توپ لاستيكي


.



همان كارتان است .”


كار را بر هيچ يك از عوامل فوق ترجيح ندهيد ، چون هميشه كاري براي كاسبي وجود دارد ولي دوستي كه از دست رفت ديگر بر نمي گردد ، خانواده اي كه از هم پاشيد ديگر جمع نمي شود ، سلامتي از دست رفته باز نمي گردد و روح آزرده ديگر آرامش ندارد


دریافت توسط ایمیل از دوستی عزیز- البته من برایان دایسون را نمی شناسم

خر



یك روز ملا نصر الدین برای تعمیر بام خانه خود مجبور شد، مصالح ساختمانی را بر پشت الاغ بگذارد و به بالای پشت بام ببرد


الاغ هم به سختی از پله ها بالا رفت


ملا مصالح ساختمانی را از دوش الاغ برداشت و سپس الاغ را بطرف پایین هدایت كرد


ملا نمی دانست كه خر از پله بالا می رود، ولی به هیچ وجه از پله پایین نمی آید


هر كاری كرد الاغ از پله پایین نیآمد


ملا الاغ را رها كرد و به خانه آمد . كه استراحت كند


در همین موقع دید الاغ دارد روی پشت بام بالا و پایین می پرد . وقتی كه دوباره به پشت بام رفت ، می خواست الاغ را آرام كند كه دید الاغ به هیچ وجه آرام نمی شود. برگشت


بعد از مدتی متوجه شد كه سقف اتاق خراب شده و پاهای الاغ از سقف چوبی آویزان شده


بالاخره الاغ از سقف به زمین افتاد و مرد


بعد ملا نصر الدین گفت : لعنت بر من !!! كه نمی دانستم كه


اگر خر به جایگاه رفیع و پُست مهمی برسد هم آنجا را خراب می كند و هم خودش را می كُشد

چند کلمه حرف حساب



چند کلمه حرف حساب



آنچه می خواهیم نیستیم و آنچه هستیم نمی خواهیم ، آنچه دوست داریم نداریم و آنچه داریم دوست نداریم، و عجیب است هنوز امیدوار به فردائی روشن هستیم



خداوندا تو خیلی بزرگی و من خیلی کوچک ولی جالب اینجاست، تو به این بزرگی من کوچک را فراموش نمیکنی ولی من به این کوچکی تو را فراموش کرده ام



انسان موفق کسی است که در تاریکی دنبال شمع بگردد نه اینکه منتظر بشیند تا صبح شود



بهترین روزهایت را به کسانی هدیه کن که بدترین روزها در کنارت بودند


چه خوب بود همه آدم ها می فهمیدند، که قبل از فسیل شدن باید به هم محبت کنن


گرم ترین بوسه ها را نصیب کسی کن که در سرد ترین لحظه ها به یاد توست


خدایا کمکم کن که هرچه می شکنم (دل) نباشد


خداوندا به من زیستنی عطا کن تا در لحظه مرگ بر بیهودگی لحظه ای که گذشت سوگوار نباشم.


عمر اگر خوش گذرد زندگی نوح کم است ور به سختی گذرد ثانیه هم بسیار است


برهنگی، بیماری عصر ماست، به گمان من تن تو باید مال کسی باشد که روحش را برای تو عریان ساخته است — قسمتی از نامه چارلی چاپلین به دخترش


بهترین روزهایت را به کسانی هدیه کن که بدترین روزها در کنارت بودند


دنیا دو روز است، یک روز با تو و یک روز بر علیه تو روزی که با توست مغرور مباش! روزی که علیه توست صبور باش


زبان تا در دهان باشد زبان است اگر یک نقطه افزون شود زیان است


فرزندان خود را برای فردا تربیت کنید! زیرا شما برای امروز و انها برای فردا هستد حضرت علی علیه السلام


زندگی بافتن یک قالیست! با نقش و نگاری که خودت می خواهی


و بالاخره فراموش نکنیم


آمده ایم که با زندگی کردن قیمت پیدا کنی، نه اینکه به هر قیمتی زندگی کنیم


برگرفته از ایمیل دریافتی از یک دوست عزیز

اخلاق : نظر یک ریاضی دان



روزي از دانشمندي رياضيدان نظرش را



درباره زن و مرد پرسيدند.




جواب داد:


اگر زن يا مرد داراي اخلاق باشند پس


مساوي هستند با عدد يک =1


اگر داراي زيبايي هم باشند پس يک صفر


جلوي عدد يک ميگذاريم =10


اگر (پول) هم داشته باشند دوتا صفر جلوي


عدد يک ميگذاريم =100


اگر داراي (اصل و نصب) هم باشند پس سه


تا صفر جلوي عدد يک ميگذاريم =1000



ولي اگر زماني عدد يک رفت (اخلاق) چيزي




به جز صفر باقي نمي ماند



و صفر هم به تنهايي هيچ نيست ، پس انسان



هيچ ارزشي نخواهد داشت

چند عبارت کوتاه زیبا و خواندنی




از زشت رویی پرسیدند


آنروز که جمال پخش میکردند کجا بودی ؟



گفت : در صف کمال




اگر کسی به تو لبخند نمیزند ، علت را در لبان بسته خود جستجو کن




مشکلی که با پول حل شود ، مشکل نیست ، هزینه است


همیشه رفیق پا برهنه ها باش ، چون هیچ ریگی به کفششان نیست



با تمام فقر ، هرگز محبت را گدایی مکن


و با نمام ثروت هرگز عشق را خریداری نکن



هر کس ساز خودش را می زند، اما مهم شما هستید که به هر سازی نر قصید


مردی که کوه را از میان برداشت کسی بود که شروع به برداشتن سنگ ریزه ها کرد


شجاعت یعنی : بترس ، بلرز ، ولی یک قدم بردار


وقتی تنها شدی بدان که خدا همه را بیرون کرده ، تا خودت باشی و خودش


یادت باشه که


در زندگی یه روزی به عقب نگاه میکنی . به آنچه گریه دار بود میخندی


آدمی را آدمیت لازم است ، عود را گر بو نباشد ، هیزم است


کشتن گنجشکها ، کرکس ها را ادب نمی کند


از دشمن خود یک بار بترس و از دوست خود هزار بار



فرق بین نبوغ و حماقت این است که نبوغ حدی دارد


ماجراهای جالب مدیریتی






ماجراهای جالب مدیریتی



“مصاحبه شغلی”


در پایان مصاحبه شغلی برای استخدام در شركتی، مدیر منابع انسانی شركت از مهندس جوان صفر كیلومتر ام آی تی پرسید: « برای شروع كار، حقوق مورد انتظار شما چیست؟»


مهندس گفت: «حدود 75000 دلار در سال، بسته به اینكه چه مزایایی داده شود.»


مدیر منابع انسانی گفت: «خب، نظر شما درباره 5 هفته تعطیلی، 14 روز تعطیلی با حقوق، بیمه كامل درمانی و حقوق بازنشستگی ویژه و خودروی شیك و مدل بالا چیست؟»


مهندس جوان از جا پرید و با تعجب پرسید: شوخی میكنید؟


مدیر منابع انسانی گفت: «بله، اما یادت باشه اول تو شروع كردی.»



“كارمند تازه وارد”


مردی به استخدام یك شركت بزرگ درآمد. در اولین روز كار خود، با كافه تریا تماس گرفت و فریاد زد: «یك فنجان قهوه برای من بیاورید.»


صدایی از آن طرف پاسخ داد: «شماره داخلی را اشتباه گرفته ای. می دانی تو با كی داری حرف می زنی؟»


كارمند تازه وارد گفت: «نه»


صدای آن طرف گفت: «من مدیر اجرایی شركت هستم، احمق.»


مرد تازه وارد با لحنی حق به جانب گفت: «و تو میدانی با كی حرف میزنی، بیچاره.»


مدیر اجرایی گفت: نه


كارمند تازه وارد گفت: خوبه و سریع گوشی را گذاشت.



“اشتباه موردی”


كارمندی به دفتر رئیس خود میرود و میگوید: «معنی این چیست؟ شما 200 دلار كمتر از چیزی كه توافق كرده بودیم به من پرداخت كردید.»


رئیس پاسخ می دهد: «خودم میدانم، اما ماه گذشته كه 200 دلار بیشتر به تو پرداخت كردم هیچ شكایتی نكردی.»


كارمند با حاضر جوابی پاسخ می دهد: درسته، من معمولا از اشتباه های موردی می گذرم اما وقتی تکرار می شود وظیفه خود می دانم به شما گزارش كنم.



تصمیم قاطع مدیریتی


روزی مدیر یكی از شركت های بزرگ در حالیكه به سمت دفتر كارش می رفت چشمش به جوانی افتاد كه در راهرو ایستاده بود و به اطراف خود نگاه میكرد.


جلو رفت و از او پرسید: «شما ماهانه چقدر حقوق دریافت میكنی؟»


جوان با تعجب جواب داد: «ماهی 2000 دلار.»


مدیر با نگاهی آشفته دست به جیب شد و از كیف پول خود 6000 دلار را در آورده و به جوان داد و به او گفت: «این حقوق سه ماه تو، برو و دیگر اینجا پیدایت نشود، تو اخراجی !


ما به كارمندان خود حقوق میدهیم كه كار كنند نه اینكه یكجا بایستند و بیكار به اطراف نگاه كنند.»


جوان با خوشحالی از جا جهید و به سرعت دور شد. مدیر از كارمند دیگری كه در نزدیكیش بود پرسید: «آن جوان كارمند كدام قسمت بود؟


كارمند با تعجب از رفتار مدیر خود به او جواب داد: او پیك پیتزا فروشی بود كه برای كاركنان پیتزا آورده بود.



زنگ تفریح


مردی به یك مغازه فروش حیوانات رفت و درخواست یك طوطی كرد. صاحب فروشگاه به سه طوطی خوش چهره اشاره كرد و گفت: «طوطی سمت چپ ۵۰۰ دلار است.»


مشتری: «چرا این طوطی اینقدر گران است؟»


صاحب فروشگاه: «این طوطی توانایی انجام تحقیقات علمی و فنی را دارد.»


مشتری: «قیمت طوطی وسطی چقدر است؟


صاحب فروشگاه: طوطی وسطی ۱۰۰۰ دلار است. برای اینكه این طوطی توانایی نوشتن مقاله ای كه در هر مسابقه ای پیروز شود را دارد.»


و سرانجام مشتری از طوطی سوم پرسید و صاحب فروشگاه گفت: ۴۰۰۰ دلار.


مشتری: این طوطی چه كاری می تواند انجام دهد؟


صاحب فروشگاه جواب داد: «صادقانه بگویم من چیز خاصی از این طوطی ندیدم ولی دو طوطی دیگر او را مدیر صدا می زنند

تجدید فراش



همسرم می گفت بد جوری هراسانم همش
در پی آ یینه بین و فال و فنجانم همش


حال و روزم از لحاظ روحی اصلا خوب نیست
هیچ می پرسی چرا در پای قلیانم همش؟


صبح، بی بی گل برایم یک خبر آورده بود
ازهمین رو با تاسف ، کلّه جنبانم همش


عاقبت تصویب شد قانون تجدید فراش
دارم احساس بدی، غمگین و نالانم همش


مثل سیر و سرکه می جوشد دلم ، دلواپسم
چونکه با اسم هوو می لرزد این جانم همش


همسر خوبی نبودم ، می پذیرم کاملا
خاطرت آسوده باشد فکر جبرانم همش


مُرد دیگر آن زن خود خواه لوس بی ادب
بعد از این یک خانم خوش خلق و مامانم همش


بوده ام ولخرج تا امروز اما بعد از این
در پی کفش و لباس و کیف ارزانم همش


هرچه می خواهی برایت می پزم عالی جناب
قرمه سبزی یافسنجان ؟تحت فرمانم همش


جای کافی شاپ و استخر و سونا و سینما
بیشتر پیش شما در خانه می مانم همش


جیغ هایم ، نعره هایم ،اخم هایم را ببخش
یک مریضی بود و فعلا تحت درمانم همش


نیستی آش دهن سوزی ولی با این همه
بی شما حس می کنم در سطر پایانم همش


گفتم ای یارم، نگارم، همسرم اصلا نترس
کاسبی ها راکد و در اوج بحرانم همش


بنده فکر پاس چک هامم نه تجدید فراش
هیچ می پرسی چرا سر در گریبانم همش


ازدواج این روزها آن هم مجدد، ساده نیست
تازه از آن بار اول هم پشیمانم همش


منبع: دریافت توسط ایمیل و سراینده ناشناس

شرح تفصیلی عناوین شغلی مختلف



سیاستمدار: کسی است که می تواند به شما بگوید به جهنم بروید منتها به نحوی که شما برای این سفر لحظه شماری کنید


مشاور: کسی است که ساعت شما را از دستتان باز می کند و بعد به شما می گوید ساعت چند است


حسابدار: کسی است که قیمت هر چیز را می داند ولی ارزش هیچ چیز را نمی داند


بانکدار: کسی است هنگامی که هوا آفتابی است چترش را به شما قرض می دهد و درست تا باران شروع می شود آن را می خواهد


اقتصاددان: کسی است که فردا خواهد فهمید چرا چیزهایی که دیروز پیش بینی کرده بود امروز اتفاق نیفتاد


روزنامه نگار: کسی است که %50 از وقتش به نگفتن چیزهایی که می داند می گذرد و %50 بقیه وقتش به صحبت کردن در مورد چیزهایی که نمی داند


ریاضیدان: مرد کوری است که در یک اتاق تاریک بدنبال گربه سیاهی می گردد که آنجا نیست


فیلسوف: کسی است که برای عده ای که خوابند حرف می زند


روانشناس: کسی است که از شما پول می گیرد تا سوالاتی را بپرسد که همسرتان مجانی از شما می پرسد


جامعه شناس: کسی است که وقتی ماشین خوشگلی از خیابان رد می شود و همه مردم به آن نگاه می کنند، او به مردم نگاه می کند


برنامه نویس: کسی است که مشکلی که از وجودش بی خبر بودید را به روشی که نمی فهمید حل می کند


مسئول فروش: کسی است که كاري ندارد كه كار چيست فقط به دنبال فروش كردن است


مدير : کسی است که مي خواهد هر چه سريعتر كارهاي محول شده به خودش را بين ديگران تقسيم كند و وقتي كاري خراب شد به دنبال كسي باشد كه به گردن او بياندازد

آنچه از اینترنت آموخته ایم – طنز با مزه



یه سال دیگه هم گذشت و نوروز داره تموم میشه. تعداد ایمیل هایی که میگیریم کمتر شده این روزا ولی کماکان ایمیل های آموزشی که دوستان میفرستن سرازیره…به لطف این ایمیل ها زندگی من دیگه مثل سابق نیست. حقیقتش تغییراتی در اثر این ایمیل ها در من ایجاد شده که حس عجیبی راجع بهش دارم.


مثلا” هنوز هم برام پیغام میاد که جلوی زیر آب رفتن پاسارگاد رو هرجوری که میتونم بگیرم!…گاهی با خواهش و درخواست امضا طومار و گاهی هم با فحش و فضیحت بهم میگن که خیلی خری که مقبره یکی از اجداد بزرگوارت به خاطر افتتاح سد توسط دولت مهرورز داره فاکد آپ میشه و تو نشستی تو خونه ات. به بی غیرتی متهم هستم.


دیگه یه لقمه راحت تو رستوران از گلوم پایین نمیره، چون دوستان عکس هرچی جونور و کثافاتی که توی بشقابهای نیمه خورده و سوپ ها و رستوران ها پیدا شده رو، برام فرستادن و تمام ماشین های حمل گوشت رو به طریق ایکس ری در حال حمل گربه های بی صاحاب پوست کنده و یخ زده میبینم.


هرچی مایعات دستشویی میخرم به سرعت برق و باد تموم میشه چون نسبت کثافت های روی کیبرد و دستگیره در تاکسی و اسکناس و بند کفش و پاکت سیگار و قوطی کنسرو رو به سنگ توالت برام محاسبه شده و تا دقت 3 رقم اعشار فرستاده شده و همگی چندین برابر لیسیدن کف توالت ، ضرر داشته!


آدرس تمام مجامع جهانی رو حفظ شدم و با همشون مکاتبه دارم چون بارها ازشون درخواست کردم که مراسم ختنه سورون رو یه آیین جهانی اعلام کنند و رقص چاقو در یونسکو بعنوان میراث فرهنگی بشریت ثبت بشه.


دیگه یه قرون پول تو بانک ندارم چون مجتبی کوچولو توی استان ایلام تقریبا” 300 بار کلیه هاش از کار افتادن و باید عمل میشده و پدرش 35 بار از روی نردبون افتاده و 4 تا دنده شیکسته داره و بیکاره و خواهرش هم در اثر آتش سوزی چراغ نفتی 46 بار پیوند پوست لازم داشته.


البته هنوز امیدوارم که توی برنامه ای که یکی از ایمیل ها میگفت واقعیت بدون ردخوره، با فرستادن ایمیل به 2500 نفر از دوستام مبلغی معادل 273 657 دلار درآمد مفت و مسلم نصیبم بشه و این غیر از اون درخواستهای اقامت در کشورهای انگلیس و امریکا و استرالیا است که از دفتر حفاظت منافعشون در آفریقای جنوبی و گامبیا برام رسیده.


دیگه تمام حرفای پائولو کویلو و مارکز و دکترشریعتی و چارلی چاپلین و دکتر حسابی و گابریل باتیستوتا رو راجع به زیبایی زندگی و خوب بودن حوله گرم و زیبایی چشمای دختر بچه ها حفظم . همیشه در حالی که از دود و کثافت تهران دارم خفه میشم و یه خرس باتوم بدست با شلوار شیش جیب دنبالم میدوه ، به اون پیرمرد کور بیچاره ای که زیبایی بهار رو نمیدید فکر میکنم و احساس میکنم من خیلی از اون خوشبخت ترم!


دیگه نمیتونم با خیال راحت از سوپر مارکت خرید کنم چون نصف مارک های مواد غذایی، بیشتر سودشون عاید شرکت هایی میشه که روی نقشه های نصب شده در دفاترشون به جای خلیج فارس نوشته خلیج عربی.


به لطف دوستان من دیگه نمیتونم نوشیدنی های گازدار بخورم چون نصف بیشترشون جرم های توالت رو به سه شماره تو خودشون حل میکنن. پفک که به هیچ عنوان، چون موقع آتیش گرفتن ازش دود سفید عجیبی متصاعد میشه و همچنین هیچ آبی که تو بطری یخچال باشه را نمیتونم بنوشم چون هفت جور سرطان مختلف میاره، در عین حال از مایکرویو هم برای گرم کردن غذا نمیتونم استفاده کنم چون گلدونی که با آب یکبار گرم شده در مایکروویو آب داده شده بود، 3 روزه ورچلوسید! و از همه بدتر امواج موبایله که اگه بیست تاش با هم رو موقع زنگ زدن، جمع کنی یه تخم شتر مرغ رو 30 ثانیه ای میپزه دیگه من که جای خود داره!


با آگاهی که در اثر این ایمیل ها پیدا کردم،دیگه تمام مدتی که سوار اتومبیلم هستم مراقب اطرافم ،که مبادا یه روانی با یه تفنگ آب پاش که توش اسید سولفوریک ریخته بیاد سراغم!


دیگه نمیتونم به شماره هایی که نمیشناسم و روی صفحه موبایلم ظاهر میشه جواب بدم چون ممکنه در اثر مکالمه با اونا بعدا” برام قبضی بیاد که میگه من 2 ماه تموم با جاماییکا و اوگاندا حرف زدم.


دیگه نمیتونم به راحتی با عابر بانک کار کنم چون اگه شماره کارت رو اشتباه
وارد کنم ، کلانتری منطقه اتوماتیک خبر میشه و کارت از طریق سیستم ردیاب الکترونیکی قفل میشه.


در اثر اطلاعات ارزشمند ایمیل ها ،بنزین زدن برام کابوس شده چون فهمیدم اگه هر دفعه یه پروسه خاص رو برای گذاشتن و برداشتن کارت سوخت طی نکنم از سهمیه ام چندین لیتر کم میشه.


مسواکم رو توی پذیرایی نگه میدارم چون استفاده از سیفون باعث میشه ذرات ریز مدفوع تا 6 متر در اطراف پراکنده شن.


به خاطر نصیحت عالمانه ایمیل ها که بر مبنای تحقیقات یک دانشمند آلمانی که در پرو تحقیق میکرده ارسال شده بود، 5 هفته تمام سعی کردم از عصاره آبلیمو و سیر و گشنیز که سه روز در آفتاب و سه روز در سایه مونده بود به جای نهار و شام استفاده کنم تا پوستم شفاف شه و تمام سوراخای بدنم باز شه، اما این فقط باعث شد تا عمر دارم دیگه چیزی که بو و مزه این سه تا رو بده، نخورم!


دیگه به هیچ عنوان در هیچ دریایی شنا نمیکنم چون حجم مدفوع و ادرار نهنگ ها و کوسه ها در هر نوبت کارکرد مزاج ،برام ارسال شده!


راستش اگه خوندن این نوشته رو به 235 تا از دوستاتون توصیه نکنید تا فردا ساعت 5 بعد از ظهر یه کوهان پشمالو در میارین که فقط با عمل جراحی قابل برداشتن خواهد بود….دیگه خود دانید!



منبع : ارسال شده از طریق ایمیل توسط دوستی عزیز

آداب لری – تاکید بر ملاقات با میهمان به کوچکترها

به منظور دید و بازدید عید به چند روستای اطراف الیگودرز که یکی از آنها روستای پدر و پدر بزرگم می باشد رفته بودم کمی زودتر از معمول در شهر، وارد خانه اولین میزبان شدیم تمام اهل خانه یکی یکی از بزرگترین تا کوچکترین وارد اتاق پذیرایی شده و با عبارت زیبای

سلام علیکم صبح به خیر رسیدن به خیر عید شما مبارک


Selamon aleykom sob be kheyr rasidan be kheyr eide shoma mavarek


به استقبال ما آمدند. با این عبارت کوتاه و جادویی سرنخ ارتباط با با برخی افراد کوچکتر علیرغم برخورد اول باز می شد و به راحتی گفتگوی مفصلی می کردیم


البته لرها به دلیل مهمان نوازی ذاتی به فرزندانشان آداب ارتباط را از کودکی می آموزند و سلام به عنوان کلید ارتباط از جایگاه ویژه ای برخوردار است به طوریکه با هر بار وارد شدن فرد به داخل اتاق یکبار دیگر سلام می کند شاید کمی اغراق آمیز و حاوی طنز باشد اگر بگویم خودم شاهد بوده ام که یکی از عموزاده های پدرم که خان قبیله ای نیز هست و عمرش دراز باد وقتی در شاه نشین می نشیند و از پنجره ای که برای صدور فرامین برایش پیش بینی شده است سرش را بیرون و فرمان را صادر می نمود با چرخاندن سر به شاه نشین به حاضرین سلام می کرد. باور کنید شوخی نکردم


و اما توضیح سلام از ویکیپدیا




سلام (عربی)، شلوم (عبری)، Peace (انگلیسی)


سلام کلمه‌ای است عربی که ریشه آن سلم است. این واژه با واژه شلوم(به عبری: שלום) و شِلما (به سریانی: ܫܠܡܐ)، هم ریشه است. و به معنی صلح است. صلح متضاد جنگ است. در زمانی که عرب‌ها به یکدیگر می‌رسند به هم پیام می دانند که با هم صلح هستند و جنگی ندارند. ایرانی‌ها واژه «درود» را بکار برده و می برند و جدا از هر صلح و جنگی یکدیگر را با گفتن درود ستایش می کنند.[۱]



سلام در اسلام [ویرایش]


در اسلام به سلام کردن بسیار سفارش شده است و در روایات اسلامی آمده‌است که پیامبر اسلام همواره در سلام کردن از دیگران پیشی می‌گرفته است. در روایات پیامبر اسلام، سلام عامل افزایش دوستی و محبت دانسته شده است. در اسلام پاسخ سلام واجب است [۲].


اعراب حتی در هنگام خداحافظی نیز با گفتن سلامٌ علیکم خداحافظی می‌کنند. مسلمین سلام را یکی از نام‌های خدا می دانند.


بسیاری از افراد به این مسئله اشاره دارند که صلح مقابل فساد است و جنگ مقابل آشتی

ده نکته یاد گرفتنی از ژاپن





پس از سونامی ژاپن دنیا باید چیزهای زیادی از ژاپنی ها بیاموزد در این پست به 10 مورد که دوستی برایم ایمیل کرده است اشاره میکنم



1) آرامش

حتی یک مورد سوگواری شدید یا زدن به سروصورت دیده نشد. میزان تاثر و اندوه بطور خود بخود بالا رفته بود.


2) وقار

صفوف منظم برای آب و غذا. بدون هیچ حرف زننده یا رفتار خشن.


3) توانمندی

بعنوان نمونه معماری باورنکردنی بطوریکه ساختمانها به طرفین پیچ و تاب میخوردند ولی فرو نمی ریختند.

4) رحم و شفقت

مردم فقط اقلام مورد نیاز روزانه خود را تهیه کردند و این باعث شد همه بتوانند مقداری آذوقه تهیه کنند.


5) نظم

غارتگری دیده نشد. زورگویی یا ازدست دیگران ربودن دیده نشد. فقط تفاهم بود.

6) ایثار

پنجاه نفر از کارگران نیروگاه های اتمی ماندند تا به خنک کردن دستگاهها ادامه دهند.


7) مهربانی

رستورانها قیمتها را کاهش دادند. یک خودپرداز بدون محافظ دست نخورده ماند. دستگیری فراوان از افراد ناتوان.


8) آموزش

از بچه تا پیر همه دقیقا میدانستند باید چکار کنند و دقیقا همان کار را کردند.


9) وسایل ارتباط جمعی

در انتشار اخبار بسیار خوددار بودند. از گزارشات مغرضانه خبری نبود. فقط گزارشات آرامبخش.


10) وجدان

هنگامی که در یک فروشگاه برق رفت، مردم اجناس را برگرداندند سرجایشان و به آرامی فروشگاه را ترک کردند